دونالد ترامپ یکی از شناختهشدهترین چهرههای معاصر آمریکا است که زندگی حرفهای و عمومی او از دههٔ ۱۹۷۰ تاکنون همواره زیر ذرهبین رسانهها و افکار عمومی بوده است. ترامپ کار خود را به عنوان یک تاجر و سازنده املاک در نیویورک آغاز کرد و سپس با حضور پررنگ در برنامههای تلویزیونی (مانند مجریگری Reality TV در برنامهٔ The Apprentice) به شهرت عامه دست یافت . او در نهایت به چهلوپنجمین رئیسجمهور آمریکا (۲۰۱۷–۲۰۲۱) تبدیل شد و پس از یک وقفه، مجدداً در سال ۲۰۲۵ به عنوان چهلوهفتمین رئیسجمهور سوگند یاد کرد. در تمام این مسیر، علایق و اولویتهای شخصیتی و سیاسی ترامپ نقشی کلیدی در شکلدهی به برند فردی او، راهبردهای رسانهای، سیاستگذاریها و سبک زمامداریاش داشتهاند.
علاقه به رسانه و جنجالآفرینی به عنوان ابزار قدرت
ترامپ فقط یک فرد نیست؛ او یک برند است. او از سالها پیش آگاهانه تلاش کرد نام خانوادگی «ترامپ» را معادل موفقیت، ثروت و قدرت جا بیندازد. این برندسازی را از بازار املاک آغاز کرد. نام خود را بر سردر برجها، هتلها و کازینوهای مجلل حک کرد تا شکوه و کیفیت را القا کند. در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، برج ترامپ در نیویورک و کازینوهای ترامپ تاجمحل و ترامپ پلازا در اتلانتیکسیتی به نماد زندگی لوکس تبدیل شدند. این املاک بیش از کارکرد اقتصادی، نقش تبلیغاتی داشتند. ترامپ نام خود را به یک نشان تجمل بدل کرد. او به املاک بسنده نکرد. نام ترامپ را روی هواپیما، استیک، ودکا، مجله و حتی بازی رومیزی گذاشت. بسیاری از این پروژهها شکست خوردند. اما هدف اصلی محقق شد. نام ترامپ دائماً در مرکز توجه باقی ماند.
دو قطبی سازی، ابزاری برای دیده شدن
ترامپ بهخوبی میدانست که جنجالسازی مداوم، موتور قدرت رسانهای اوست. او عمداً بحث و بحران میساخت تا رسانهها را وادار به دنبالکردن خود کند. به باور بسیاری از ناظران، ترامپ رسانهها را به ابزار بازاریابی شخصی بدل کرد. او به این اصل باور داشت که «هیچ تبلیغی بد نیست». حتی پوشش منفی هم برایش سرمایه بود. آمارها نشان میدهد در کمپین ۲۰۱۶، رسانهها توجهی کمسابقه به او دادند و همین توجه، جایگاهش را در افکار عمومی تقویت کرد.
نیویورکتایمز گزارش داد ترامپ پیش از نامزدی رسمی، حدود دو میلیارد دلار پوشش رسانهای رایگان دریافت کرد؛ رقمی که از همه رقبایش بیشتر بود. شبکههای تلویزیونی هم از این وضعیت سود بردند. جنجالهای ترامپ مخاطب میآورد و درآمد تبلیغاتی را بالا میبرد. مدیر CBS صریح گفت حضور ترامپ شاید برای آمریکا خوب نباشد، اما برای CBS عالی است. اینگونه، رابطهای همزیستانه شکل گرفت. ترامپ سوژه میداد و رسانه تریبون.
ترامپ در استفاده از رسانههای اجتماعی هم مهارت بالایی داشت. او با توییتر مستقیماً با مردم حرف میزد و دستورکار خبری را تغییر میداد. پژوهشها نشان میدهد او از توییتهای ناگهانی برای منحرفکردن توجه رسانهها استفاده میکرد. وقتی اخبار علیه او میشد، موضوعی تازه میانداخت. مهاجرت، چین یا اشتغال را برجسته میکرد. این تسلط بر جریان خبر کمسابقه بود. ترامپ رسانه را ابزار قدرت سیاسی میدید، نه فقط وسیله ارتباط.
ترامپ؛ سرمایهای به نام شهرت
چشمانداز ترامپ این بود که «ترامپ» فقط یک نام خانوادگی نباشد، بلکه به نشانهای از عظمت و پیروزی بدل شود. او برای نام خود ارزش مادی مستقل قائل بود. فوربز در سال ۲۰۱۱ ارزش برند ترامپ را حدود ۲۰۰ میلیون دلار برآورد کرد، اما خود ترامپ رقم سه میلیارد دلار را مطرح کرد. این فاصله نشان میدهد او تا چه اندازه به قدرت نامش باور داشت. ترامپ نام خود را بخشی از ثروت و نفوذش میدانست. برند ترامپ به هویت شخصی او گره خورد. هر موفقیت تجاری تصویر نامش را تقویت میکرد و هر شکست آن را تهدید میکرد. او تجارت را صرفاً معامله مالی نمیدید. آن را صحنه تثبیت اعتبار شخصی خود میدانست.
با ورود ترامپ به سیاست، همین برند شناختهشده به سرمایه اصلی او تبدیل شد. او سیاست را مانند تجارت مدیریت کرد. بهجای فروش برنامه و ایدئولوژی، خودش را عرضه کرد. در کمپین ۲۰۱۶، وبسایت او بیشتر بر موفقیتهای شخصی تمرکز داشت تا جزئیات سیاستی. کارشناسان این رویکرد را حسابشده میدانستند. ترامپ سالها تصویر یک مدیر قاطع را ساخته بود. حال همان تصویر را به رأی تبدیل میکرد. شعار MAGA و نمادهای بصری مرتبط، احساس تعلق ایجاد کرد. نام ترامپ در سیاست به معنای مخالفت با سیاستمداران حرفهای تعبیر شد. هواداران باور داشتند کسی که در تجارت موفق بوده، در سیاست هم پیروز میشود.
ترامپ بهطور آگاهانه بر ثبات برند شخصی خود نظارت کرد. ظاهر خاص، پوشش ثابت و لحن سادهگو، همگی یک تصویر واحد میساختند. او میخواست متفاوت و خارج از چارچوب دیده شود. این تصویر را حتی پس از ریاستجمهوری حفظ کرد. با راهاندازی Truth Social، نام خود را وارد فضای جدید رسانهای کرد. او سیاست و تجارت را در یک برند واحد ادغام کرد. طرفدارانش این برند را نماد موفقیت و صدای مردم میدانند. منتقدانش آن را عامل جنجال و دوقطبیسازی میبینند. اما یک واقعیت روشن است. ترامپ یکی از موفقترین نمونههای برندسازی شخصی در تاریخ معاصر به شمار میآید.
زندگی لوکس و سرمایهداری نمایشی
عشق به ثروت و نمایش زرقوبرق، بخش جداییناپذیر شخصیت دونالد ترامپ است. او بارها خود را «بسیار ثروتمند» خوانده و ثروت را معیار موفقیت دانسته است. پیش از ریاستجمهوری، آگاهانه تصویر یک میلیاردر اهل تجمل را ساخت. پنتهاوس سهطبقهاش در برج ترامپ نیویورک با دکور طلایی و مرمرین، نماد این تصویر شد. او مجموعهای از املاک لوکس داشت؛ از مارالاگو در فلوریدا تا زمینهای گلف در آمریکا و اروپا. ترامپ باشگاههایی مانند ترامپ نشنال دورال و ترامپترنبری را اداره میکرد و خود نیز عاشق گلف بود. این فضاها محل رفتوآمد سیاستمداران و تاجران شدند. او در برنامه «کارآموز» با دفتر مجلل و لیموزین، ثروت را به نمایش گذاشت. خانوادهاش نیز همین سبک را تقویت کردند. ترامپ آشکارا گفت عاشق بهترینهاست. در اعلام نامزدی ۲۰۱۶، با بالابر طلایی پایین آمد و بر ثروتش تأکید کرد.
سرمایه داری نمایشی در قالب یک راهبرد
سرمایهداری نمایشی ترامپ فقط فخرفروشی نبود. او از ثروت بهعنوان ابزار اعتبارسازی استفاده کرد. میگفت چون ثروتمند است، «سیستم را میشناسد» و اقتصاد را بهتر میچرخاند. ثروت را نشانه صلاحیت مدیریتی معرفی کرد. این روایت در ذهن بخشی از رأیدهندگان جا افتاد. شعارهای انتخاباتیاش نیز بر «بردن» و موفقیت تأکید داشت. او کشور را شبیه یک شرکت میدید و خود را مدیر برنده آن معرفی میکرد.
ترامپ به داراییهای منحصربهفرد علاقه داشت. کشتی تفریحی عظیم، هواپیمای شخصی با تزئینات طلایی و حتی یک شرکت هواپیمایی خرید. مدتی مالک مسابقات دوشیزه جهان شد و از زرقوبرق آن لذت برد. او ثروت را برای نمایش بهکار گرفت. هر دارایی باید دیده میشد. توجه عمومی هدف اصلی بود، نه فقط آسایش شخصی.
در املاک نیز همین منطق حاکم بود. ترامپ پروژههای بزرگ و پرشکوه را ترجیح میداد. «بزرگترین» و «بهترین» کلیدواژه او بود. این بلندپروازی گاه ریسک مالی بالا ایجاد کرد و به ورشکستگی انجامید. اما هر بار بازگشت. ثروت برای او هم لذت بود، هم تبلیغ. این نمایش تصویر «برنده ثروتمند» را تثبیت کرد.
میل به تقابل و دوقطبیسازی سیاسی و اجتماعی
ترامپ در تعامل با دیگران رفتاری ستیهنده و تقابلی نشان میدهد. او دوست دارد در نقش مبارز ظاهر شود. تقابل را ابزار بسیج هواداران میداند. از آغاز ورود به سیاست، زبانی تند و بیپروا به کار گرفت و فضای سیاسی را دوقطبی کرد. در کارزار ۲۰۱۶، با حمله لفظی به مهاجران مکزیکی شروع کرد. آنها را «قاچاقچی مواد مخدر و تجاوزگر» نامید و موجی از واکنشها ساخت. کمی بعد خواستار «ممنوعیت کامل ورود مسلمانان به آمریکا» شد. این مواضع با هنجارهای سیاست آمریکا فاصله داشت. او عمداً مرز روشنی میان حامیان و مخالفان کشید. ترامپ از این شکاف نهراسید. برعکس، از آن بهره برد. خود را صدای یک سوی جامعه معرفی کرد. نگرانیهای مهاجرت و امنیت را برجسته ساخت. در مقابل، نخبگان سیاسی، رسانهها و اقلیتها را مانع نشان داد. این الگو هویت سیاسی او را شکل داد.
دشمن تراشی
ترامپ بهطور مداوم از لقبسازی تحقیرآمیز برای حمله استفاده میکند. این روش یکی از ابزارهای ثابت دشمنتراشی اوست. در مناظرات مقدماتی ۲۰۱۶، رقبایش را با نامهای ساده اما تحقیرآمیز صدا زد. جب بوش شد «جبِ کمانرژی». مارکو روبیو شد «مارکو کوچولو». هیلاری کلینتون را «هیلاری حقهباز» نامید. برای جو بایدن لقب «جو خوابآلود» را انتخاب کرد. این نامها کودکانه به نظر میرسید، اما اثر روانی داشت. هواداران با همین برچسبها رقبا را بهسرعت به یاد میآوردند. ترامپ از افراد فراتر رفت و رسانهها را هم هدف گرفت. آنها را «اخبار جعلی» و حتی «دشمن مردم» خواند. در تجمعها به رسانههای منتقد حمله کرد. این رفتار اعتماد هواداران به رسانههای جریان اصلی را تضعیف کرد. در نتیجه، آنها بیشتر به روایت ترامپ تکیه کردند.
حملات تند و گزنده
اصل راهنمای ترامپ در مواجهه با مخالفان «حمله متقابل شدید» است. او صریح میگوید آدمی مقابلهبهمثلکننده است. معتقد است اگر ضربه بخورد، ده برابر سختتر پاسخ میدهد. این نگرش را در جوانی آموخت. پدرش و وکیلش، روی کوهن، به او یاد دادند عقب ننشیند، عذرخواهی نکند و همیشه ضربه سنگینتری بزند. با همین ذهنیت، ترامپ به محض احساس تهدید، گارد تهاجمی میگیرد. منتقد را هدف حمله مستقیم قرار میدهد. حتی در مقام رئیسجمهور، لحن آشتیجویانه را کنار گذاشت. مخالفان را خائن، فاسد یا ضدآمریکایی نامید. در یکی از سخنرانیها گفت با «نیروهای خبیث» در نبرد است. برخی را دشمن داخلی معرفی کرد. او رقیبان را اهریمنسازی میکند. خود و هوادارانش را مدافعان واقعی کشور میداند. این منطق، جامعه را به «ما» و «آنها» تقسیم میکند.
گاهی مهاجم و گاهی مدافع
با وجود تصویر تهاجمی و زبان سختی که ترامپ از خود ساخت، عملکرد او در سیاست همیشه با این چهره همخوان نبود. در عمل، او بارها از مواضع اولیه و ادعاهای حداکثری عقب نشست یا آنها را تعدیل کرد. ترامپ تهدید را اغلب نقطه شروع مذاکره میدید، نه پایان آن. در حوزه تعرفهها، جنگ تجاری را با شعارهای تند آغاز کرد، اما بعد به تعلیق تعرفهها، معافیتها و مذاکره مجدد تن داد. فشار بازارهای مالی، نگرانی صنایع داخلی و واکنش متحدان او را عقب راند. در پرونده کره شمالی نیز پس از تهدید «آتش و خشم»، مسیر گفتوگو را انتخاب کرد و با کیم جونگاون دیدار کرد. این دیدارها بدون دستاورد هستهای مشخص پایان یافت. این الگو نشان میدهد ترامپ بیش از آنکه سیاستمداری ایدئولوژیک باشد، معاملهگر است. او فشار حداکثری را ابزار چانهزنی میداند، نه الزاماً مقدمه اقدام نهایی در سیاست خارجی و مدیریت بحرانهای پرهزینه احتمالی.
تنش بخشی از زندگی
ترامپ از تنش و نزاع لفظی پرهیز نمیکند؛ از آن لذت میبرد. نزدیکانش میگویند جدال شخصی یا رسانهای به او انرژی میدهد. او درگیری را نشانه قدرت میداند. باربارا رِس، مدیر سابقش، نقل میکند ترامپ میگفت: «اگر به من شلیک کنی، من بمب اتم میاندازم.» این اغراق، شدت واکنش تلافیجویانه او را نشان میدهد. ترامپ به هر حمله واقعی یا احساسی با حمله شدید پاسخ میدهد. او دههها منتقدان و روزنامهنگاران را با دادخواستهای سنگین تحت فشار گذاشت. هر کس ثروت یا اعتبارش را زیر سؤال برد، هدف شد. این رویکرد تهاجمی تصویر او را تندتر کرد. مخالفانش او را عامل تشدید نفرت میدانند. تحلیلگران نقش او را در جسورشدن راست افراطی برجسته میکنند. گزارشها نشان میدهد عاملان خشونت بارها به نام او اشاره کردهاند.
ستیزه جویی
از نگاه حامیانش، ستیزگری ترامپ نشانه قدرت و صداقت است. آنها میگویند او شبیه سیاستمداران معمولی نیست. مصلحتاندیشی را کنار میگذارد و بیپرده حرف میزند. خود را صدای مردم عادی در برابر نخبگان نشان میدهد. به همین دلیل، هوادارانش حمله او به رسانههای بزرگ و سیاستمداران کهنهکار را تحسین میکنند. آنها باور دارند ترامپ «دشمنان مردم» را درست تشخیص داده است. این باور در میان هواداران دوآتشه عمیق است. حتی اقدامات قانونی علیه او را توطئه میبینند. استیضاح و کیفرخواست را حمله به رأیدهندگان تلقی میکنند، نه پیامد رفتار ترامپ. خود ترامپ این احساس را تقویت میکند. بارها گفت وقتی به سراغ من میآیند، در واقع شما را هدف گرفتهاند. من فقط سد راهشان هستم. این روایت حس نبرد مشترک را تقویت میکند.
انرژی فسیلی و تولید داخلی: اقتصاد به سبک ترامپ
در عرصه سیاستگذاری اقتصادی، ترامپ خود را مدافعی سرسخت برای صنایع سنتی آمریکا، سوختهای فسیلی و تولید ملی معرفی کرده است. شعار اقتصادی محوری او «آمریکا اول» بود که بر پایهٔ حمایتگرایی تجاری، احیای تولید داخلی و استقلال انرژی بنا شد. ترامپ باور دارد که عظمت اقتصادی آمریکا با صنعت، معدن، نفت و گاز و تولیدات داخلی گره خورده است؛ از این رو بسیاری از تصمیمات دولت او در جهت تقویت این بخشها و رفع موانع از سر راهشان بود.
توافقنامه پاریس
ترامپ در سال ۲۰۱۷ آمریکا را از توافق اقلیمی پاریس خارج کرد. او گفت این توافق صنایع آمریکایی را محدود میکند. بهویژه نفت، گاز و زغالسنگ آسیب میبینند، اما چین آزاد میماند. دولت او سیاست انرژی را بر سوختهای فسیلی بنا کرد. ترامپ «سلطه انرژی آمریکا» را شعار خود ساخت. او میخواست آمریکا صادرکننده بزرگ انرژی شود. دولتش نفت، گاز و زغالسنگ را بر انرژیهای تجدیدپذیر ترجیح داد.
ترامپ مقررات محدودکننده را لغو کرد و حفاری را گسترش داد. پروژه خط لوله Keystone XL را احیا کرد. محدودیتهای استخراج زغالسنگ را کاهش داد. بارها از «زغالسنگ پاک و زیبا» سخن گفت. کنار معدنچیان ایستاد و وعده احیای صنعت داد. او گفت صنعتی فراموششده را بازمیگرداند. هرچند بازار جهانی مانع شد، اما پیام او روشن بود. نفت و زغالسنگ ستون سیاست انرژی او بودند.
احیای کارخانه ها
ترامپ بر تولید صنعتی داخل آمریکا تمرکز ویژه داشت. او میگفت پیمانهای تجارت آزاد به کارگران آمریکایی ضربه زدند. کارخانهها را به خارج بردند و مشاغل را نابود کردند. بازگرداندن تولید، وعده اصلی او شد. پس از رسیدن به قدرت، نفتا را دوباره مذاکره کرد. توافق جدید را USMCA نامید. این توافق سهم ساخت داخلی خودرو را بالا برد. دستمزد کارگران را هم وارد قواعد کرد. ترامپ با این ابزار تولید در آمریکا را تشویق کرد. او همزمان جنگ تجاری با چین را آغاز کرد. بر صدها میلیارد دلار کالای چینی تعرفه بست. هدفش بازگشت کارخانهها و کاهش کسری تجاری بود. ترامپ گفت تجارت ناعادلانه صنعت آمریکا را تضعیف کرده است. او تعرفه را ابزار فشار دانست. اقتصاددانان تردید داشتند، اما پیام سیاسی روشن بود. کارگران صنایع سنتی احساس دیدهشدن کردند.
کاهش مالیات و مقررات
کاهش مالیات و مقررات، محور دیگر سیاست اقتصادی ترامپ بود. او میخواست سرمایهگذاری صنعتی را تحریک کند. در سال ۲۰۱۷، بزرگترین کاهش مالیات شرکتها را اجرا کرد. نرخ مالیات از ۳۵ درصد به ۲۱ درصد رسید. دولتش فضای کسبوکار را برای صنایع سنتی سادهتر کرد. در حوزه انرژی، محدودیتهای استخراج را کاهش داد. حفاری در اراضی فدرال و مناطق فراساحلی گسترش یافت. روند صدور مجوزها سرعت گرفت. ترامپ «شورای ملی سلطه انرژی» را تشکیل داد و شخصاً بر آن نظارت کرد. او انرژی فسیلی را اولویت راهبردی دانست. گزارشها میگویند در آغاز دوره دوم ریاستجمهوریاش در ۲۰۲۵، سیاستهای انرژی پاک دولت بایدن را لغو کرد. کمکهای مالی به پروژههای سبز را متوقف ساخت. منابع را به نفت و گاز هدایت کرد. ترامپ تغییرات اقلیمی را «فریب بزرگ» خواند. دولتش مسیر انرژی را کاملاً تغییر داد.
تحلیل نهایی: تأثیر علایق ترامپ بر سیاستورزی او
مرور علایق و اولویتهای دونالد ترامپ نشان میدهد سیاست او بازتاب مستقیم شخصیتش است. او با عطش دیدهشدن وارد تجارت و شهرت شد. پیش از سیاست، چهرهای خبرساز بود. همین سرمایه رسانهای در پیروزی ۲۰۱۶ نقش کلیدی داشت. پس از قدرتگیری نیز سبک خود را حفظ کرد. توییتر به تریبون اصلی او بدل شد. یک توییت میتوانست خبرها و بازارها را تکان دهد. این روش سنتها را شکست، اما ارتباط مستقیم با هواداران را حفظ کرد.
علاقه ترامپ به ثروت و برند شخصی، او را پدیدهای خاص ساخت. نام خانوادگیاش را به شعار سیاسی تبدیل کرد. ریاستجمهوری را هم با منطق برند پیش برد. به املاک خود سفر کرد و مارالاگو را مرکز دیدارها ساخت. کالاهای تبلیغاتی فروخت و نامش را برجسته نگه داشت. این رویکرد انتقاد تضاد منافع را برانگیخت. با این حال، وفاداری پایگاه اجتماعیاش باقی ماند. همین وفاداری بازگشت او را ممکن کرد.
سبک تقابلی ترامپ سیاست آمریکا را دگرگون کرد. لحن سیاسی خشنتر شد. هنجارهای قدیمی تضعیف شدند. قطببندی افزایش یافت. حامیان او این روند را افشاگری نخبگان دانستند. یک جنبش پوپولیستی شکل گرفت و حزب جمهوریخواه تغییر کرد. در اقتصاد، ترامپ به نفت، زغالسنگ و تولید داخلی تکیه کرد. از توافقهای جهانی فاصله گرفت. این سیاستها بحثبرانگیز ماندند. اما گفتمان جدیدی ساختند. میراث ترامپ همینجاست: سیاستی آینهوار از شخصیت او.
منابع
- https://www.washingtonpost.com/graphics/politics/donald-trump-vs-hillary-clinton-in-media/#:~:text=Donald%20Trump%20is%20omnipresent,Washington%20Post%2C%20whose%20%2032
- https://www.theatlantic.com/politics/2011/04/political-history-donald-trumps-publicity/349745/#:~:text=surprise%20that%20Trump%20has%20latched,a%20cultural%20or%20political%20nerve
- https://www.brookings.edu/articles/trump-cant-deliver-on-his-coal-promises/#:~:text=President,remain%20just%20that%3A%20a%20vision
- https://time.com/3991268/trump-brand/#:~:text=He%E2%80%99s%20a%20symbol%20of%20success
- https://www.washingtonpost.com/politics/2023/05/24/trump-language-policy-2024-race/#:~:text=At%20a%20rally%20in%20Waco%2C,%E2%80%9D
- https://www.pewresearch.org/science/2025/06/05/americans-views-on-energy-at-the-start-of-trumps-second-term/#:~:text=The%20Trump%20administration%20has%20pursued,carbon%20electricity%20development
- https://www.aljazeera.com/economy/2025/11/20/trump-announces-new-offshore-drilling-projects-despite-bipartisan-pushback#:~:text=Since%20taking%20office%20for%20a,dominance%E2%80%9D%20in%20the%20global%20market











